عطری از جنس بازار _ ویژهنامه شهید پلارک(3)

ساخت وبلاگ
گفت‌وگو با همرزمان و نزدیکان شهید پلارک

عباس مصطفوی (منتشر شده در هفتادونهمین شماره مجله امتداد)

هم محله‌ای‌های منوچهر پلارك كه زمانی با او در سنگر مسجد و زمانی دیگر در سنگر جهاد نظامی بودند، حرف‌های جالب توجهی در مورد او برای گفتن دارند. ما با برخی از این بزرگواران گفت‌وگوی كوتاهی کرده‌ایم كه اینك در دست شماست. 

نهاوندی، رزمنده و جانباز، همرزم شهید پلارک

آقای نهاوندی! با توجه به اینکه شما یکی از دوستان صمیمی شهید پلارک بوده‌اید، بفرمایید با ایشان چگونه‌ آشنا شدید؟

منوچهر پلارک از بهترین دوستان من بود و ایشان با من خیلی صمیمی بودند. خب بچه محل هم بودیم. ایشان یک فرد متدین،‌ انقلابی و ‌متعهد بود و در خانواده نسبتاً متوسط به پایین زندگی می‌کرد. از‌ بچه‌های مسجد علی بن موسی الرضا(ع) و ‌جزء‌ بسیجی‌های فعال پایگاه بود.

اصلیتشان ترک بود و در یک خانه نسبتاً محقر در خیابان بازار سقاباشی عباس آباد زندگی می‌کرد. از آن بچه‌هایی بود که یافته‌هایی هم برایش حاصل شده بود. احساس خوش معنوی داشت. قد رشید و کشیده و صورت سفیدرو. خیلی بچه باصفا و مخلصی بود. یادم است در یکی از عملیات‌ها آن‌قدر آر.پی.جی زده بود که از گوشش خون می‌آمد.

در گفت‌وگوهایی که با برخی از دوستان نزدیک ایشان داشتیم، متوجه شدم که ایشان را منوچهر پلارک می‌شناسند، ولی روی سنگ قبرش «سیداحمد پلارک» حك شده است.

خب ایشان اسمش را عوض کرد و گذاشت احمد. بعد یکی از دوستان به ایشان گفت: سید احمد. البته ایشان سید نبود و نمی‌دانم به چه واسطه‌ای به او سید گفتند. بعد از آن معروف شد به سیداحمد پلارک.

البته اهل اینکه بخواهد خودش را خاص نشان دهد، نبود. یك بسیجی عادی خالص و باصفا بود.

شما با خانواده ایشان هم آشنا بودید؟

بله، خانواده ایشان، از لحاظ اقتصادی، یک خانواده متوسط به پایین بودند. این‌طور نبود که از لحاظ طبقاتی یا علمی یا عرفانی، خانواده خاصی باشند. یادم است مادر شهید را چندین نوبت با ماشین برای کارهای بنیاد شهید بردم. تا اینکه مطرح شد مادر پلارک ادعاهایی در خصوص ارتباط با حضرت زهرا(س) دارد و وقتی اراده می‌کند از یک ناحیه‌ای عطر دریافت می‌کند و به مردم می‌دهد. اولش باور نمی‌کردیم این کار را انجام دهند، اما بعدها دیدیم که ایشان فریاد می‌زند: «یا زهرا(س)» و بلند می‌شود و دستشان را بلند می‌کند و غش می‌کند و بعد در دستشان عطر است، به صورتی که انگار از عالم دیگر به دستشان عطر داده شده است! داستان به همین صورت ادامه پیدا کرد. یک بار مادرم و مادر پلارک را با ماشین سر قبر پلارک بردم و ایشان آنجا غش کرد و اتفاق‌هایی از این‌دست افتاد. من از ایشان در همین اثنا پرسیدم: «این اتفاق‌ها برای چی می‌افتد و شما چه می‌بینید؟» گفتند: «حضرت زهرا بر من وارد می‌شود. یک خانم سبزپوشی. من حضرت زهرا را می‌بینم».

و مطالبی از این قبیل می‌گفتند و با حالت غش و ضعف بر زمین می‌افتادند!

این ماجرا کم‌کم رونق گرفت و تعداد زیادی از بچه‌ها آنجا مراسم ذکر و توسل برگزار می‌كردند. اما برای اینکه حریم این خانواده حفظ شود، بچه‌ها خیلی مماشات می‌كردند. یک روز در خانه‌شان بودیم که گفت: «من امروز طی الارض کردم و در یک مکانی قرار گرفتم و حضرت زینب(س) و حضرت زهرا(س) آنجا بودند».

بعد حرفی زدند كه باعث شد به فكر بیفتیم كه باید یک مقداری کار را جدی‌تر تعقیب کنیم تا جلوی آن را بگیریم. مثلاً می‌گفتند: «حضرت از من در کربلا (یا نجف) عکس گرفتند».

آن وقت‌ها راه عتبات باز نبود. ایشان عکسی به ما نشان داد که به قسمت پشتی حرم حضرت عبدالعظیم مربوط می‌شد که الان ساخت و ساز كرده‌اند و باز شده است. این بار دیگر تصمیم گرفتیم تا جلوی این کار را بگیریم. آن شب با حاج مرتضی نعیمی و چند نفر از دوستان دیگر قضیه را مطرح کردیم. بعد یک سری تحقیقات انجام شد! و ماجراهایی پیش آمد... .

یادم می‌آید یک بار سر قبر پلارک بودم. مرحوم حاج سیدعلی آقای نجفی که آدم اهل دل و وارسته‌ای بود، عبایش را کنار گذاشت و آمد قبر را بو کرد. بعد رو كرد به افرادی که آنجا ایستاده بودند و گفت: «این مسئله صحت ندارد!» این مسئله آن‌قدر بین مردم پیچیده بود که این عالم وارسته این کار را انجام داد تا به اطرافیان بگوید مراقب باشند.

من الان می‌شنوم که کاروان‌های دانشجویی و ... به خاطر بوی عطر، سر قبر ایشان می‌روند و هر سال این اتفاق می‌افتد و نمی‌دانم این مسئله از کجا و به چه نحوی در بین مردم پخش می‌شود. از نظر ما انگیزه این اتفاق باید روشن شده باشد. چرا در بین این همه شهدا، فقط باید قبر منوچهر پلارک بو بدهد؟ اینها چه چیزی می‌خواهند بگویند؟ آیا مگر قبر شهیدی بو نداد، دچار نقیصه‌ای است؟ مگر قبر امام سجاد (علیه السلام) بو می‌دهد؟ و آیا اگر بو ندهد نقیصه است؟ این کارها دستاوردی ندارد. اهداف معنوی و معرفتی و روحانی که آدم دنبال می‌کند، باید با یک سری از اصول و مبانی سازگار باشد. شهدا نیازی به این قضایا ندارند. منوچهر آن‌قدر لطافت داشت و به‌قدری صاف و ساده بود که نیازی به این کارها ندارد. البته کمالات شهدا سر جای خود. تازه اگر هم چنین چیزهایی وجود داشته باشد، به قول شاعر: «مُهر کردند و دهانش را دوختند». برای منی که همراه منوچهر بودم، اگر قبرش هم بو نمی‌داد، باز هم شهید پلارک عزیز خواهد بود. فکر نمی‌کنم برای انتقال شجاعت و رشادت امثال پلارک به این نسل و نسل‌های آینده، به این کرامت‌سازی‌ها نیاز داشته باشیم.

باید جلوی این مسائل گرفته شود و از پردازش‌های خرافی جلوگیری كنیم. ما نباید کار بزرگ شهدا را خیلی آسمانی و ایدئال و دست‌نیافتنی تعریف کنیم؛ چراکه در این صورت نمی‌توانیم از آنها برای نسل جوانمان الگویی ایجاد کنیم.

 ادامه دارد...

روزه بخورید پولشو بدید!...
ما را در سایت روزه بخورید پولشو بدید! دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : qalamodaftar بازدید : 175 تاريخ : يکشنبه 11 تير 1396 ساعت: 13:30